بار گناه
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱ ب.ظ
مسعود رضایی بیاره
بار گناه
شب تاریک مـن از چشم سیاهیست که نیست
خرمنم سوخته از بــرق نگاهیست که نیست
تــا بسازد سحـــری کـــــار دلـش را شرری
چشم امیـد من از شعلـهی
آهیست که نیست
دیــدگانـم همه شب در پس ایـــن شام سیـه
سالهـــا منتـظر پـرتــو مـاهیست کـه نیست
در پس خــط غبـــاری که نــدانم به کجاست
مردم دیـدهی ما چشم به
راهیست که نیست
کوچه پس کوچهی این شهر به هم ریختهام
اثـری از گــــذر پــــای
سپاهیست که نیست
هر عقوبت کـه ببینم نه هم ازکردهی ماست
همهی درد مــن از بـار گناهیست که نیست
- ۹۶/۰۱/۱۶